اي انوري تويي که به فضل و هنر سزند

شاعر : انوري

احرار روزگار و افاضل ترا رهياي انوري تويي که به فضل و هنر سزند
واکنون شدت مسلم بر شاعران شهيبودند در قديم اميران و شاعران
اشکم چو ناردانه و رخسار چون بهيهستت خبر که هستم دور از تو ناتوان
يا خود مرا محل عيادت نمي‌نهيمشغول بوده‌اي که نکردي عيادتم
خيزد چنين طمع به حقيقت ز ابلهيني‌ني ز ابلهي است مرا از تو اين طمع
دل گشت پر ز انده و از صبر شد تهيبا رنج ناتواني اي دوستان مرا
اينک برفت علت و آغاز شد بهيگويد طبيب بهتري امروز غم مخور
در بزم صدر عالم رسم سه‌شنبهيغم اين غمست و بس که ز من فوت مي‌شود
ممکن ظهور جنت ماوي، فتلک هيآن جنت نعيم اگر در جهان بود